سامانه پیامکی تلنگریسم

،نگاه نگران خداست تلنگر
درباره بلاگ

«آرمانخواهی ِ انسان مستلزم صبر بر رنجهاست
پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین ِ انسان ها باشی»(م.آ)
وبلاگ بسیج دانشجویی دانشگاه مازیار به منظور ثبت و انتشار فعالیت های اعضای آن در دانشگاه می باشد و همچنین به منظور تعمیق روابط بین دانشجویان از طریق محیط مجازی می باشد.
جهت برقراری ارتباط با ما به همین شماره پیامک بزنید یا از طریق رایانامه mbdmu@yahoo.com با ما در ارتباط باشید.
منتظر نظرات و انتقاداتتون هستیم.
به ما بپیوندید

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گناه» ثبت شده است

۱۴ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۰۳

جایی برای گناه

بسم الله


تلنگریسم:
.: بیا تنها جایی گناه کنیم ! که خدا نباشد :.


موفق

بچه بسیجی
۰۸ فروردين ۹۱ ، ۱۳:۰۹

امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی!


بسم الله
چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم. پس از انتخاب شیرینی، برای
پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم. آقای صندوقدار مردی حدودا ۵۰
ساله به نظر می رسید. با موهای جوگندمی، ظاهری آراسته، ...
القصه، هنگام پرداخت اتفاقی افتاد عجیبا غریبا!اتفاقی که سالهاست
شاهدش نبودم. حداقل در شهر ظلمات (تهران) مدتها بود که چنین چیزی را
ندیده بودم. آقای شیرینی فروش جعبه را روی ترازوی دیجیتال قرار داد، بعد با
استفاده از جدول مقابلش وزن جعبه را از وزن کل کم کرد. یعنی در واقع وزن خالص
شیرینی ها (Net Weight) را به دست آورد. سپس وزن خالص را در قیمت شیرینی ضرب کرد
و خطاب به من گفت: «۲۸۰۰ تومان قیمت شیرینی به اضافه ۵۰ تومان پول جعبه می شود
به عبارت ۲۸۵۰ تومان»
نمی دانم مطلع هستید یا خیر! ولی سایر شیرینی فروشیهای شهرمان، جعبه را هم به
قیمت شیرینی به خلق الله می فروشند. و اصلا راستش را اگر بخواهید بیشترشان
معتقدند که بیش از نیمی از سودشان از این راه است. اما فروشنده مذکور چنین کاری
نکرد. شیرینی را به قیمت شیرینی فروخت و جعبه را به قیمت جعبه. کاری که شاید در
ذهن شمای خواننده عادی باشد ولی در این صنف و در این شهر به غایت نامعمول و
نامعقول!
رودربایستی را کنار گذاشتم و از فروشنده پرسیدم: «چرا این کار را کردید؟!!»
ابتدا لبخند زد و بعد که اصرار مرا دید، اشاره کرد که گوشم را نزدیک کنم. سرش
را جلو آورد و با لحن دلنشینی گفت: «اعوذبالله من الشیطان الرجیم. ویل
للمطففین» و بعد اضافه کرد: «وای بر کم فروشان! داد از کم فروشی!امان از کم
فروشی!» پرسیدم: «یعنی هیچ وقت وسوسه نمی شوید؟!! هیچ وقت هوس نمی کنید این
سود بی زحمت را» حرفم را قطع می کند: «چرا! خیلی وقتها هوس می کنم. ولی این
را که می بینم» و اشاره می کند به شیشه میز زیر ترازو.
چشم می دوزم به نوشته زیر شیشه: «امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی!» چیزی درونم
گر می گیرد. ما کجاییم و بندگان مخلص خدا کجا! حالم از خودم بهم می خورد.
راستی ما کم فروشی نمی کنیم؟ کم فروشی کاری، کم فروشی تحصیلی، گاهی حتی کم
فروشی عاطفی! کم فروشی مذهبی، کم فروشی در عبادت، کم فروشی انسانی،
روزنامه خواندن در ساعت کاری، گعده های تلفنی، گشت و گذارهای اینترنتی
امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی!
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا!

ارسالی از خانوم مرادی از خوانندگان وبگاه
mbdmu@yahoo.com   شما هم مطالب خود را به ما ارسال کنید
بچه بسیجی