سامانه پیامکی تلنگریسم

،نگاه نگران خداست تلنگر
درباره بلاگ

«آرمانخواهی ِ انسان مستلزم صبر بر رنجهاست
پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین ِ انسان ها باشی»(م.آ)
وبلاگ بسیج دانشجویی دانشگاه مازیار به منظور ثبت و انتشار فعالیت های اعضای آن در دانشگاه می باشد و همچنین به منظور تعمیق روابط بین دانشجویان از طریق محیط مجازی می باشد.
جهت برقراری ارتباط با ما به همین شماره پیامک بزنید یا از طریق رایانامه mbdmu@yahoo.com با ما در ارتباط باشید.
منتظر نظرات و انتقاداتتون هستیم.
به ما بپیوندید

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
۰۷ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۳۴

قانون های دهگانه بقا

قانون های ده گانه شهید سید مجتبی علمدار،قوانینی که باعث ماندگاری سید مجتبی شد:


قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.
تاریخ اجراء 4/5/69

قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم .
تاریخ اجراء 11/5/69


قانون سوم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرّب بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم.
تاریخ اجراء 26/5/69

قانون چهارم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم.حداقل در هر هفته باید دوشب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای پنجشنبه و شب جمعه باشد.اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و11 رکعت تمام را بجا بیاورم .
تاریخ اجراء 16/6/69

قانون پنجم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه «خدا می بیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خودم کارکردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح جمعه باید سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد 4 صبح زیارت عاشورا و یک جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه 2 حزب قرآن بخوانم.
تاریخ اجراء 13/7/69


 
بچه بسیجی
۰۷ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۰۴

عکس شهدا ، عکس شهدا؟

خانم مرادی از خوانندگان وبگاه:

تو فکر بودم...

چه خوبه این ایامی که همه از شهدا یاد می کنن، بیشتر از اون تو سیره شهدا تفحص کنن و از اون مهمتر بهش عمل کنن.

وقتی تابوت را باز کرد، دید شهید دست بر سینه دارد و با حالت تبسم، لبخند می زند.

تعجب کرد که دست بر سینه، چرا لبخند می زند؟ 

شب شهید بزرگوار را در خواب دید که گفت:

میدانی چرا لبخند زدم؟ بخاطر آنکه حضرت سیدالشهدا (ع) را دیدم و گفتم: السلام علیکیا اباعبدالله الحسین (ع)، او را در بغل گرفتم و لبخند زدم.

موفق

بچه بسیجی
۰۶ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۲۷

سفرنامه ای با زبان دل

بسم الله

رفتیم و هوایی شدیم...
رفتیم و مجنون شدیم و آواره ی خاکریزهای طلائیه، سرگشته ی نخل های بی سر فتح المبین
به سه راهی شهادت رسیدیم: خدا بود و آسمان بود و نور
خدا را برگزیدیم و دل کنده شدیم، نشستیم روی خاک های غریب شلمچه. با مشق عشق حسین(ع) دیوانه ی کربلا شدیم دستمان به بارگاه شش گوشه اش نرسید. با اشک هامان بر ضریح طلایی اش حلقه ای و بر دست های علمدارش بوسه زدیم کبوتر دل بی قرار شد تشنه ی وصال بود ، راهی کربلایش نمودیم و بی دل شدیم و در وادی انتظار ماندیم

رفتیم و هوایی شدیم... برگشتیم با همه ی سوغاتمان: بی دلیمان! برگشتیم و گرفتار شدیم. ناگاه میان زرق و برق های این شهر رنگین با جذبه های دروغین محاصره گشتیم. بی دلیمان به دادمان رسید:
ماسک های پرهیزتان را بزنید که هوای زمانه گناه آلوده است.
عده ای غفلت کردیم و بیمار شدیم . عده ای ماندیم و بی تاب شدیم!
باز صبح کاذب، چلچراغ وسوسه فرایمان گرفت تا غروب دوکوهه را از چشم هایمان برباید.
دل ندا داد:
ظلمتی بیش نیست، به آسمان خیره شوید!
افسوس که عده ای محو نوری کاذب شدیم و اندکی محو آسمان!
سرهامان رو به آسمان بود وسوسه های غرور و تکبر به ستایش مان نشستند که عطر خاک های بی آلایش فکه را از یاد ببریم و باز هشدار دل:
رو به خاک کنید... دریغا که سنگفرش های مرمرین تجمل چشم های ظاهر بین مان را خیره کرد. سنگفرش ها آیینه ای شدند . عده ای به خود نگریستیم و اندکی به خاک!
رفتیم و هوایی شدیم...
برگشتیم و دریغا!
دریغا که اندکی هوایی ماندیم !
و سکوت، هم صحبت مان شد...
و خاک، همدم نگاهمان...
اشک، محرم رازمان ...
انتظار، مرهم زخم هایمان...
دیوانگی ، گناه مان...
عاشقی جرممان...
و بی دلی، شاهدمان...
و عزلت پناهمان...
و این شد سرآغاز: (( داستان تنهایی مان!((
آری... رفقای عزلت نشین هوایی! بگذارید زنجیرهای سنگین نگاه ها اسیر انزوای تان کند. بگذارید فلسفه نواندیشی ها آهن و دود پوسیده تان بپندارد. بگذارید اقلیت شوید و در کثرت غفلت ها نادیده گردید. بگذارید جدا از (( تن ها)) شوید و (( تنها بمانید)) ، اما هرگز تن به عقلانیت دوران تردید ها و فراموشی ها نسپارید.
آری... (( اندک)) همراهان هوایی ! اینجا ماندن را گریزی نیست، بگذارید جسم ها پایبند زمین بمانند ، اما روحمان را قفسی نیست جز چشم هایمان!
چشم هایتان را ببندید تا روح بال بگشاید...
عازم دوکوهه شود، از پاکی حوض کوچکش وضویی بسازد. وارد حسینیه ی حاج همت شود . شرط آزادگی را از حاجی بپرسد. در گوشه ای از اتاقک های دوکوهه نماز نیاز بخواند. و راهی فکه شود... به فکه که رسید سراغ سید را بگیرد)) . شقایق های آتش )) نشانی اش را می دانند. سید چگونه پر گشودن را برایش روایت می کند.
بعد راهی شلمچه شود، به خاکش خود را معطر کند . برود پشت آن حصارهای بلند رو به کربلا بنشیند ، با بال هایش حصارهای ظاهری را بگشاید ...

اگر زخمی شدند غمی نیست : (( یا ابوالفضل )) بگوید. اگر اذن دخولش رسید ، به سوی حرم حسین( ع) پر بگیرد. بر پرچم سرخ گنبدش که رسید با کبوتران حرم هم آواز شود. و آن قدر نوای (( این الطالب بدم المقتول الکربلا)) را سر دهد که یا از عطش جان دهد و یا سیراب وصال گردد...
رفقای هوایی! این پایان (( دلتنگی هاست))!
بگذارید (( داستان تنهایی تان)) افسانه ی آدمیان شود!هرچند پایانش را خوش نپندارند!

اینجا ماندن را گریزی نیست... و رفتن را نیز!
و اگر در جستجوی مقصود عروجی، راه یکی است:
چشم هایت را به روی زمین ببند...
تا عازم آسمان شوی  ...

ارسال شده توسط یکی از خوانندگان وبگاه تلنگریسم

بچه بسیجی
۰۴ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۰۵

آسمانی

تلنگریسم:آسمانی سلام.
آسمانی اینجا زمین است ! ساعت به وقت انسانیت خواب است ! دل عجب موجود سخت جانی است ! هزار بار تنگ می شود . می شکند؛می سوزد؛ می میرد و باز میتپد …. !!!

آسمانی!منتظرمان باش

پیشنهاد:فیلم قلاده های طلا سیاسی ترین فیلم سینمای ایران

فیلم قلاده های طلا ، فیلم تحسین شده توسط مقام معظم رهبری می باشد که به بررسی ابعاد مختلف فتنه سال 88 می پردازد.

پرویز شیخ‌طادی که سیمرغ بلورین و دیپلم افتخار بهترین کارگردانی بخش مسابقه سینمای ایران را به پاس کارگردانی فیلم روزهای زندگی از آن خود کرد، جایزه خود را به «ابوالقاسم طالبی» برای کارگردانی فیلم سینمایی «قلاده‌های طلا» اهدا نمود.

در این فیلم چگونگی برنامه ریزی MI6 برای انتخابات و عبور از فتنه به نمایش در آمده است که پیشنهاد میکنیم حتمن به تماشای این فیلم اقدام نمایید.

سایت قلاده های طلا:

http://goldencollars.ir

در ادامه مطلب لیست سینماهایی که این فیلم را به نمایش گذاشته اند آمده است.

بچه بسیجی
۰۲ فروردين ۹۱ ، ۲۲:۱۶

بهار بی بهار همان بهتر زمستان

بسم الله

دل-بی تو- درون سینه ام می گندد،غم از همه سو راه مرا می بندد،امسال بهار بی تو یعنی پاییز،تقویم به گور پدرش می خندد

جلیل صفربیگی

موفق

 نظرات و پیشنهادات یا مطالب جالب خودرا از طریق رایانامه ی زیر به ما ارسال کنید

mbdmu@yahoo.com

لطفن مطالب ارسالی را به گونه ای انتخاب کنید که تعداد کلمات آن به اندازه حداکثر 3پیامک باشد.

جملات باید کوتاه وبا مضمون باشند


بچه بسیجی
۲۹ اسفند ۹۰ ، ۲۳:۲۹

عید نوروز مبارک

بسم الله
نوشته ای زیبا از یکی از کاربران وبگاه تقدیم به همه دوستان محترم همراه :
نمی دانم شهادت را کدامین راه بنامم و یا آیا برای من با این همه گناه راهی برای رسیدن به معبود هست ؟
شهادت تنها نامی است که آن را گَه گاه به زبان می رانم ولی آیا توان به شهادت رساندن نفسم را دارم ؟
نمی دانم و شاید هرگز نتوانم این را بفهمم .
تنها زمانی خود را نزدیک احساس می کنیم که یا در گلزار شهدا هستیم و یا در مناطق و یاشاید در مشهدالرضا آیا در سایر موارد به خدا نزدیکیم که نزدیکی به پروردگار ، همان شهادت نفس است ؟؟
بهار روییدن تازه زمین است و شکفتن شکوفه های امید است که شکوفه های علم و دین بر درختان وجودمان روئیدن را آغاز کند و بیداری روحمان را به ارمغان آورد .

آسمان غرق خیال است کجایی آقا ؟

آخرین شب سال است کجایی آقا ؟

یک نفر عاشق اگر بود زمین میفهمید

عاشقی بی تو محال است کجایی آقا ؟
اللهم عجل لولیک الفرج 

عیدتان سراسر خوشی و شادی

موفق

بچه بسیجی
۲۸ اسفند ۹۰ ، ۲۲:۳۲

ماه 12 آمد ماه 12 نیامد

تلنگریسم:هرم آفتاب تابید و زمستان،بهار شد و ما همچنان حبس در یخبندان لذاتیم
الهی حول حالنا الی احسن الحال

از طرف تمام اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه مازیار عید باستانی و سعید نوروز رو بهتون تبریک میگم.
انشاالله سال خوبی داشته باشید
بهتون خوش بگذره
موفق

بچه بسیجی
۲۸ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۰۲

نظر تلنگری

یکی از خوانندگان وبلاگ بسیج دانشجویی نظر خوبی راجع به تلنگر داده اند که در این پست قرار میدم خدمت همه خوانندگان وبلاگ تلنگریسم:

خوبه ، یکی گاهی هم به ما یه تلنگری بزنه ، موافقی عزیز؟
پرهزینه تر از عمر نداریم که اگر بگذرد دیگر برگشتی ندارد .
به دوسال قبلت برگرد ببین چه چیزیهایی رو از دست دادی و چی رو به دست آوردی !


بچه بسیجی
۲۸ اسفند ۹۰ ، ۱۱:۴۰

حنابندان شب عملیات

تلنگریسم:حنابندان شب عملیات،پادگان میشداغ.

در اوج فراموشی حنای دستانت را بنگر.

جمجه ات را به خدا بسپار...

*حنا بندان شب عملیات میشداغ به یاد ماندنی بود.میشداغ پادگانی است که شب عملیات در آن شبیه سازی میشود.

در اردوی امسال همه حنای شهادت بستند که یادمان بشد کجا رفتیم و چه عهدی بستیم.

فراموش نمیکنیم!

بچه بسیجی
۲۸ اسفند ۹۰ ، ۱۰:۳۰

اول راه به نام او

بسم الله

به لطف خدا مجموعه وبلاگی بسیج دانشجویی دانشگاه مازیار به ثمر نشست و امروز افتتاحیه آخرین بخش از این مجموعه می باشد.البته افتتاحیه ما ربان و قیچی نداشت فقط با یه یا علی انشاالله قربتا الی الله دَر وبلاگ تلنگوریسم رو باز کردیم که انشاالله مثمر به فایده قرار بگیرد.

مجموعه تلنگریسم پیامک هایی با مضمون خاص که نهیبی باشد برایمان که کجاییم و کجا می رویم و یک چیز هایی را یادمان بیاورد ، چیزهایی را که فراموشمان شده در این ظلمات شهر.

دعایمان کنید در این راه ، بیراهه ها را بشناسیم و از آن عبور کنیم.

منتظر پیامک های تلگریسم باشید.درصورت تمایل میتوانید شماره خود را در قسمت نظرات همین وبلاگ به صورت خصوصی قرار دهید یا کلمه لبیک را به شماره 09378075910 ارسال کنید.

موفق باشی

بچه بسیجی